آن که به هر جای شایسته و ناشایسته رود. آنکه خوانده و ناخوانده به سرای دیگران رود. (یادداشت به خط مؤلف.) ، آن که پای در هر کفش کند وپای افزار دیگران را پوشد. (یادداشت به خط مؤلف)
آن که به هر جای شایسته و ناشایسته رود. آنکه خوانده و ناخوانده به سرای دیگران رود. (یادداشت به خط مؤلف.) ، آن که پای در هر کفش کند وپای افزار دیگران را پوشد. (یادداشت به خط مؤلف)
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در 9هزارگزی خاور رودبار و 3 هزارگزی منجیل. جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 337 تن سکنه. از رود هرزه ول مشروب میشود. محصول عمده اش لبنیات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). هرزویل. هرزبیل. خرزویل. این ده از دهات بسیار کهن این ناحیه است و ناصرخسرو در سفرنامۀ خود مینویسد که از این نقطه عبور کرده است. و اکنون فرانسویانی که مأمور ساختمان سد سفیدرود بوده اند در کناراین ده کوی بسیار زیبایی بر دامنۀ کوه ساخته اند
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در 9هزارگزی خاور رودبار و 3 هزارگزی منجیل. جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 337 تن سکنه. از رود هرزه ول مشروب میشود. محصول عمده اش لبنیات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). هرزویل. هرزبیل. خرزویل. این ده از دهات بسیار کهن این ناحیه است و ناصرخسرو در سفرنامۀ خود مینویسد که از این نقطه عبور کرده است. و اکنون فرانسویانی که مأمور ساختمان سد سفیدرود بوده اند در کناراین ده کوی بسیار زیبایی بر دامنۀ کوه ساخته اند
کسی که کارهای بی فایده و بیهوده می کند. (ناظم الاطباء) : به شعر گردد جاوید نام مردم نیک به شعر در بنکوهند هرزه کاران را. (یادداشت به خط مؤلف از المعجم شمس قیس رازی)
کسی که کارهای بی فایده و بیهوده می کند. (ناظم الاطباء) : به شعر گردد جاوید نام مردم نیک به شعر در بنکوهند هرزه کاران را. (یادداشت به خط مؤلف از المعجم شمس قیس رازی)
هرزه لای. هرزه درای. هرزه خای. هرزه گو. یاوه گوی: غورک بی مغز را صفرا بشورید و بگفت ای مموه باژگونه یافه گوی هرزه لا. سنائی. گر ترا طعنی کند ز ایشان مگیر از بهر آنک مردم بیمار باشد یافه گوی و هرزه لا. سنایی. مسیحم که گاه از یهودی هراسم گه از راهب هرزه لا میگریزم. خاقانی. رجوع به هرزه لای شود
هرزه لای. هرزه درای. هرزه خای. هرزه گو. یاوه گوی: غورک بی مغز را صفرا بشورید و بگفت ای مموه باژگونه یافه گوی هرزه لا. سنائی. گر ترا طعنی کند ز ایشان مگیر از بهر آنک مردم بیمار باشد یافه گوی و هرزه لا. سنایی. مسیحم که گاه از یهودی هراسم گه از راهب هرزه لا میگریزم. خاقانی. رجوع به هرزه لای شود